دلتنگی هام
پرسید : چرا آسمان ابریست ؟ گفتم : تو نبودی با او درد دل کردم
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.
خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
یه نفر داشت با خدا راز و نیاز میکرد .... از خدا پرسید : خدا جون میشه یه سوال ازت بکنم ؟؟ خدا : بله بپرس ...
مرد : خدایا این درسته که میگن 1 میلیون سال واسه تو اندازه 1 ثانیه هست ؟؟ خدا : بله درسته ....
مرد : اونوقت یک میلیارد تومن واست چقدره ؟؟ خدا : اندازه یه دو زاری ...
مرد : عجب ... خدایا میشه یه دونه دو زاری بهم بدی ؟؟؟ خدا : آره فقط 1 ثانیه صبر کن
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است وقتی تو "یک ثانیه" هم در کنارم نیستی .
هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ،
دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛
کاش بغض آسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد .
دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ،
میخواست خود را خالی کند ؛
خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند ،
چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛
کاش چشمانم آسمانی بود ؛
تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛
گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی
کهنه به گوش میرسید.
آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت .
من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ،
فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ،
دلم را با دل آسمان پیوند زدم .
حال هردو آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم.
این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟ به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد
به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
به همه شان حسادت میکنم
من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم طبیعت پر از نفس های آدمهاست که مرا وادار میکند حسادت کنم
Design By : RoozGozar.com |